تغییر...

سلااام همونطور ک قبلنا گفته بودم این اخر هفته رو رفتن خونه.. چقد خوب بود ... این هفته هم ششاید برم دوباره... دیگه هوایی شدم...!! چقد هر وقت ک میرم همه چیز تغییر میکنه !!! ب خصوص ریحانه و صدرامون !!! چقدع روز ب روز شیرین زبون تر میشن... ادم فقط میخاد بخورتشون... امشب اومدم خونه داداشم... از صبح خونه ابجیم بودم الانم ک اینجا!!! قبلنا با زن داداشم دعوا کردم!!! ینی من باهاش کاری نداشتم اون باهام بد حرف زد و زنگ زد و دعوام کرد..: و ب خاطر همین ی ی ماهی میشه نیومدم خونشون !!!  ولی داداشم اونشب اومد ازم عذر خواهی کرد... و سعی کردم فراموش کنم همه چیو... هر چند ک همه چیو خیلی دیر فراموش میکنم.... از سر شب تو خیابون معلم در حال پیاده روی بودیم البته با زن داداشم!!! یکم پیاده روی و یکم خرید... الانم خونه ام... اوووه این هفته امتحان تکنولوژی داریم.. هم عملی داریم هم تئوری... حس میکنم قراره دهنم سرویس شه!!! در ادامه پست قبلی (تغیر)!!! ب نتایج خوبی رسیدم دارم سعی میکنم گذشته رو فراموش کنمو ایندمو بسازم تا بعضیا در اینده حسرت داشتن منو بخورن... .... تغییر......ادامه مطلب

چرا بعضی ادما توقع دارن ادم همش بهشون خوبی کنه‌.... در حالی که خودشون خیلی جاها دل ادمو میشکوننو  و  وقتی بهشون احتیاج داری اونقد واس ادم کلاس میزارن ک ادم حس میکنه اینا واقعا از ی نژاد برترنو با ماها خیلی فرق دارن... چیزی ک عوض داره گله نداره... پس توقع نداشته باشین وقتی ک شما باکلاس بازی در میارین از خودتون ما هم بشینیمو نگا کنیم ... من یکی به شخصه تلافی میکنم... هر چند ک ادمی نیستم ک بخام تلافی کنم ولی تو این ی مورد اگه تلافی نکنم خفه میشم پس واس ما الکی کلاس نیاین... هیشکی نشناسه شما رو ما ک میشناسیمتون... حکایت منو هم اتاقیم... تلافی کردم:/ تغییر......ادامه مطلب

 امشب اومدم خابگاه...

اخر هفته پیش رفته بودم خونه ....

دیشب برگشتم  رفتم خونه ابجیم تا ظهر اونجا بودم..

این هفته هم اگه خدا بخاد قراره برم...

قرار بود برم مشهد ولی نشد ...:(

نمیدونم چرا امشب از وقتی که خبر این زلزله رو شنیدم ی ترسی تو وجودم افتاده ...

بدجور ترسیدم ای کاش خونمون میبودم...

چقد ترسو ام من...

حالا خوبه ازین زلزله ها ندیدم خدا رو شکر...

تغییر......

 دیشب از سر شب با هم اتاقیا داشتیم این تصاویر دردناک زلزله کرمانشاه رو میدیدیم و تا ی تصویر معنا دار میدیدیم به هم دیگع نشون میدادیم ... و سر این مسئله بسیار غصه خوردم... تا اینکه دیشب چون هممون خسته بودیم و قصد کردیم که زودتر از بقیه شبا بخابیم... همگی رفتیم رو تختامون و یکی از بچه ها رفت لامپو خاموش کرد... و ما سرامون طبق معمول سرامون تو گوشی... و منم در حال دانلود ی مشت اهگ جدید جدید بودم... ی اهنگ از بابک جهانبخش دان کردم بعدشم ی اهنگه دیه از حامد همایون  ....ی اهنگ دیدم مال علی لهراسبی بود در حال دانش بودم ک ی صدایی شد سرمو بالا اوردم دیدم که دوستم میخاد از بالا تختش بیاد پایین ... همراه با صدا ی لرزه هم باهاش بود فک کردم دوستمه از بالا خودشو پرت کرده پایین برگشتم نگاش کردم میبینم اینکه هنو بالاس پایین نیومده... ی جیغی کشیدیم هممون و همگی با هم پریدیم بیرون!!!سه طبقه رو پشت سر گذاشتیم و رسیدیم حیات... نمیدونم براچی دیشب نمیخاستم قبول کنم زلزله اس!!! خوبه ما هم اتاقیا هوای همدیگه رو داریم‌!!! تا هر جا که میرفتیم مواظب همدیگه بودیم... وقتی ک اومدیم بیرون بغضم ترکید و دوستم نجمه که بهش میگیم نجمه ک کم حجمه!!! همدیگرو بغل کردیم و تا جایی که راه داش گریه کردیم... چ خوبه که ادم داداشو ابجی داشته باشه.بعد این اتفاق داداشمو ابجیم اومدن دنبالم ووضعیت منم اینجوری که با لباس خونه!!و با ک تغییر......ادامه مطلب

 خبری امد ،خبری در راه است... پیکر بی سر و بی جان کسی در راه است بروید و برسانید به بنی هاشمی ها پیکر یار حسین بن علی در راه است بالاخره شهید راه عشق اومد عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است تن بي سر عجبي نيست رود گر تغییر......ادامه مطلب

♥ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۶ ساعت 17:39 توسط مهدیه:

تغییر......

♥ نوشته شده در شنبه یکم مهر ۱۳۹۶ ساعت 19:19 توسط مهدیه:

تغییر......

سلاااام ... خیلی وقته نیومدم وبم ... این روزا ینی از خیلی وقت پیشا اصلا حالم خوب نیس ... بد جور دلم گرفته... امیدوارم بتونم فراموش کنم همه این نامهربونیا و نامردیا ... و دیگه خودمو ب خاطر کسی که حتی ی درصدم به فکر من نیس عذاب ندم... ببخشید که جواب کا تغییر......ادامه مطلب

 این هفته خیلی سختی بود ک بالاخره امروز تموم شد.. دیروز ب طور کاملا ناگهانی رفتم ارائه دادم!!! ینی استاد ی مطلبیو ب همه داد بعد گفت یکی داوطلبانه بیاد ارائه بده !! و من اعتماد ب سقفم رفتم ارائه دادم!!! اونم درس روانشناسی رشد!!! این استادامون باحالن و تغییر......ادامه مطلب

♥ نوشته شده در چهارشنبه سوم آبان ۱۳۹۶ ساعت 22:29 توسط مهدیه:

تغییر......